به ساعت آویخته؛ چنین خیره
از آن خاطرات بگو...؛
حال که همه خوابند و من بیدار؛
تو در میانه بیداری و خواب؛
شاید که بر خیرگی من به آن دور؛
به آن ساعت آویخته بر دیوار؛
دوای دردی باشد.0
قبل آنکه آرام آرام روانه شوی؛
لبخندی بزن؛
قبل آنکه به این سو چشمانت را ببندی؛
از آن خاطرات بگو...؛
حال که همه می خندند و من آرام؛
به دور؛
به ساعت آویخته بر دیوار؛
خیره مانده ام.0
حال که همه خوابند و من بیدار؛
تو در میانه بیداری و خواب؛
شاید که بر خیرگی من به آن دور؛
به آن ساعت آویخته بر دیوار؛
دوای دردی باشد.0
قبل آنکه آرام آرام روانه شوی؛
لبخندی بزن؛
قبل آنکه به این سو چشمانت را ببندی؛
از آن خاطرات بگو...؛
حال که همه می خندند و من آرام؛
به دور؛
به ساعت آویخته بر دیوار؛
خیره مانده ام.0