قبل از اینکه نور بتابد
قبل از اینکه نور بتابد؛
بر روی این تخت؛ که گاه خالی ست؛
بر روی صورت و آن لبخند تلخت که آزار نمی دهد؛
بر من که نه تو را و نه نور را می بینم.0
این نور اتاقت را زرد می کند.0
و تو نیز زرد میشوی؛
در این بهار.0
قبل از نور؛ بعد از تاریکی؛
بین همه زمانهایی که دیر رسیدم؛
حرفی به زبان نیاوردم.0
فقط بی اعتنا به اولین تابش نور خیره می ماندم؛
به زردی تو؛
به لبخندم که گاه تلخ است؛
به مردی که رو به احتضار می رود؛
قبل از اینکه نور بتابد.0